Psychology روانشناسی

  


پیشگیری از آسیب های روانی

بسیاری از افراد پس از اطلاع از تشخیص سرطان در زمینه سازگاری با آن در زندگی شخصی و خانوادگی دچار سطح بالایی از ناتوانی و ناامیدی می شوند. این بیماران برای بازگشت به زندگی عادی خود نیازمند کمک هایی جهت سازگاری و برآورده شدن نیازهای مختل شده خویش می باشند. لازاروس و فولکمن (1984) مقابله را تلاش های شناختی و رفتاری پیوسته و دایم برای اداره خواسته های بیرونی و درونی ویژه ای که فراتر از منابع فرد ارزیابی می گردد،تعریف کرده اند. در ارتباط با نظریه فولکمن و لازاروس، نظریه سازگاری روانی با سرطان ارائه شده است. سازگاری در سرطان به مجموعه نگرش ها و عملکردهایی اطلاق می شود که فرد برای بقا سلامت، تندرستی، احساس خوشبختی و غلبه بر استرس هایی که به علت ابتلا به سرطان ایجاد می گردد، اتخاذ می شود. و البته سازگاری با سرطان فرایندی است که در طول زمان انجام می شود. این سازگاری با تغییراتی در روش زندگی فرد همراه است که نیازمند برنامه ریزی است. افراد از طرق گوناگون سازگای ایجاد می کنند. افراد برای سازگاری عمدتاً از راهبردهای مسئله مدار، هیجان مدار و اجتنابی استفاده می کنند. بیماران مبتلا به سرطان برای سازگاری با بیماری بیشتر از راهبردهای معنوی، حمایت اجتماعی، امیدواری، بازسازی شناختی و ... استفاده می کنند. البته بیشتر تحقیقات نیز نشان می دهد که پرکاربردترین روش سازگاری بیماران با سرطان راهبرد سازگاری معنوی است. بدین مفهوم که بیماران خواست الهی را بر خواست الهی ر بر خواست خود یا هر کس دیگری ارجح و خود را موظف به تسلیم به خواست خداوند می دانستند. نتایج بسیاری از مطالعات نشان داد که بیمارانی که سازگاری خوبی نشان دهند کمتر مضطرب یا افسرده می گردند و میزان کمتری از توجه و رسیدگی پزشکی را درخواست می کنند.

کارکرد روانی و جسمانی بیمارانی که شرایط پزشکی یکسانی دارند کاملاً با یکدیگر متفاوت است. دو بیمار ممکن است درجه یکسانی از بیماری یا آسیب جسمانی را تجربه کنند ولی پاسخ های روانی متفاوتی به آن بیماری جسمی بدهند. گوناگونی روش هایی که بیماران بیماری جسمی خود را تبیین می کنند و به آن پاسخ می دهند براساس مدل خودتنظیمی لونتال مورد بررسی قرار گرفته است. این مدل بر اهمیت بازنمایی بیماری به وسیله بیمار تاکید می کند. البته بازنمایی بیماری براساس ماهیت و فرایند بیماری ممکن است با سازگاری روانی و کیفیت زندگی ارتباطات متفاوتی داشته باشد. بیمارانی که درباره بیماریشان دیدگاه منفی تری دارند، احتمال بیشتری دارد که افسرده شوند. بیمارانی که بیماریشان را خطرناک تر، مزمن تر و غیر قابل کنترل تر می دانند منفعل تر می شوند، ناتوانی بیشتری را گزارش می کنند، کارکرد اجتماعی ضعیف تر و مشکلات روانی بیشتری دارند. ادراک بیمار درباره کنترل نشانه ها و یا طول دوره بیماری با حالات خلقی او مانند افسردگی ارتباط دارد. تحقیقات نشان می دهد که کنترل ادراک شده، بهبود یافتن و رهایی از ناتوانی را پیش بینی می کند. بارتن معتقد است که در شناخت درمانی افسردگی باید بر معنادهی مربوط به رویدادهای آشکارساز تاکید بیشتری داشت. اختلالات روانی اغلب با معنادهی های دردناک و نامطلوب همراه است. بک توضیح می دهد که چگونه شناسایی معناهایی که هر فرد به رویدادها می دهد به توضیح رویدادها کمک می کند. در واقع معنادهی عامل اصلی سازگاری با بیماری جسمی است. چگونگی ارزیابی بیماران از سرطان بر واکنش آنها نسبت به آن و چگونگی مقابله و سازگاری با سرطان تاثیر می گذارد. به عبارتی بین باورها و شیوه ی سازگاری فرد رابطه وجود دارد. موری و گریر(2002) از مثلث شناختی در بیماران سرطانی نام می برند. مثلثی که یک ضلع آن دیدگاه فرد نسبت به تشخیص سرطان و اضلاع دیگر آن کنترل بیماری و پیش آگهی قرار دارد. مثلاً اگر کسی تشخیص سرطان بسیار بدخیم بداند(ضلع تشخیص) و براین باور باشد که برای درمان بیماری کاری از دستش بر نمی آید(کنترل بیماری) و نسبت به ضلع آینده کاملاً ناامید باشد (پیش آگهی منفی) طبیعی است که ناامید شود و احساس درماندگی کند. باورهای ناکارآمد و احساس ناامیدی به خلق افسرده دامن می زنند و سبب می شوند که اطلاعات دریافتی مربوط به سرطان و درمان به گونه ای سوگیرانه پردازش شوند.

البته تحریفات شناختی(بزرگ نمایی، فاجعه سازی، تعمیم، تفکر همه یا هیچ و...) باعث تداوم باورهای منفی می شوند. هر قدر افکار و باورهای فرد منفی تر باشد شیوه سازگاری او نیز ناکارآمد خواهد بود.

در ابتدا سخت است درک کنی که چه اتفاقی افتاده است. اما به مرور تفسیر فرد از بیماری سرطان در نوع واکنش وی نسبت به آن تاثیرگذار است.  مثلاً اگر بیماران سرطان را سرنوشت و تقدیر خدا و خود را اسیر و قربانی جبر و تقدیر بدانند در برابر آن احساس درماندگی می کنند. اما اگر آن را چالش یا فرصتی برای صبر و بردباری از سوی خداوند بدانند به گونه ای دیگر واکنش نشان می دهند. در کل تهدید به سرطان به راه های مختلف درک می شود یا اگر فرد سرطان را بیماری غیر قابل درمان و مجازاتی از سوی خداوند بداند، طبیعی است که با افسردگی، ناامیدی و درماندگی به سرطان واکنش نشان دهد. بنابراین درک و تفسیر فرد از رویداد ها بهترین عامل در واکنش به سرطان است.

 


گردآورنده: زهرا دستغیب ، کارشناس ارشد روانشناسی


کلمات کلیدی:

سازگاری با سرطان ، مقابله با سرطان

  

روانشناسی سرطان

      سایر خدمات:

      

      

      روانشناسی سرطان:

       ارتباط با ما:

        درباره ما

      عضویت در سایت

      عضویت در موسسه

      سفارش کتاب