Psychology روانشناسی

خاطرات مبتلایان سرطان:

خانم الوین


  cr_uk#

دوازده سال پیش دانشجویی به نام «الوین» با علائم بی­شماری که حاکی از خطرناک بودن وضعش بود به پزشک مراجعه کرد. او موافقت کرد تا او را برای انجام آزمایش­ها به همان بیمارستانی که در آن مشغول به تحصیل بود بفرستد.

درست فردای روزی که الوین آخرین امتحان خود را گذراند، پزشکان تشخیص دادند او به مرحله پیشرفته­ای از بیماری دچار شده است. در نتیجه تحت عمل جراحی­های متعدد و شیمی ­درمانی طولانی قرار گرفت و از آن جائی که سیستم ایمنی الوین نیز به شدت ضعیف شده بود، طی دوران نقاهت که در منزل می­ گذراند به ورم ریه و ریزش مو (که دو بار به مرحله تاسی کامل رسید) و بعد به بیماری سل مبتلا شد.

بعد بیماری آبله مرغان به سراغش آمد که تقریباً او را به مرگ نزدیک می­کرد و سپس لخته شدن خون و زخم معده به دنبالش آمد و باعث شد چند ماه دیگر نیز در بیمارستان بستری شود. اینکه صحبت­های خود او را می­خوانیم:

«همه این اتفاقات یک سال و 9 ماه طول کشید و حالا که نگاهی به گذشته می­ اندازم از خودم و قدرت خودم تعجب می­ کنم که چطور خیلی وحشت نکردم و به بیمار عصبی تبدیل نشدم.

وقتی پس از شش ماه شیمی ­درمانی پزشکان به من گفتند باید سه ماه دیگر نیز ادامه دهم، احساس می­کردم دوست دارم بگویم نه. اما بالاخره خانواده­ام، دوستان و نیز انگیزه خودم مرا بر آن داشت تا ادامه دهم و فکر می­کنم همین مسأله شما را به من نزدیک کرد. سرانجام در سن 25 سالگی توانستم در جایی مشغول به کار شوم.

اما کاری که واقعاً می­ خواستم انجام دهم گرفتن فوق­ لیسانس یا دکترای رشته کتابداری بود ولی فکر می­ کردم پس از بیماری ­ام قادر به انجام آن نیستم.

سال­ها از پس هم می­ گذشت و ناگهان در سن 30 سالگی تصمیم گرفتم به هر ترتیب ممکن کارم را شروع کنم چرا که فکر می­کردم ممکن است دیگر دیر شود. در نتیجه این کار را کردم و اگر چه سخت و مثل یک جنگ بود، اما من بالاخره موفق به اخذ فوق­ لیسانس شدم.

آخر امسال نیز تصمیم دارم در رشته پرستاری تحصیل کنم و مطمئن هستم تجربه خوب و مثبتی خواهد بود. از تحصیل در این رشته احساس خوبی دارم و فکر می­کنم یکی از مهم­ترین قدم ­هایی که در زندگیم بر می­دارم همین باشد. یعنی قدمی در 35 سالگی، و ایمان دارم همه این احساسات پس از ورود سرطان در زندگیم پدیدار شد.

از این پس می­ خواهم از دیگران مراقبت کنم و مواظب سلامت آنان باشم. ضمناً هر قدمی که بر می­دارم می­دانم برای همین حالا است نه برای ده سال دیگر. زیرا زمان در حال می­ گذرد و باید حال را دریافت. این است که می­گویم بیماری من موجب شد روی لحظات فعلی­ ام متمرکز شوم و معنای واقعی زندگی را درک کنم.»

 


منبع: کتاب گفتگو با بیماران شفا یافته (رویش سبز زندگی) "انجمن امداد به بیماران سرطانی ایران"
مترجم: راحله صهبا

روانشناسی سرطان

      سایر خدمات:

      

      

      روانشناسی سرطان:

       ارتباط با ما:

        درباره ما

      عضویت در سایت

      عضویت در موسسه

      سفارش کتاب