Psychology روانشناسی

خانواده درمانی


 


یک شیوه ی تفکر سیستمی و رابطهای و مجموعهای از راهبردها جهت مداخله در مورد افراد، زوجها، خانوادهها و سایر سیستمهاست. خانوادهدرمانی معاصر بر اساس تعداد کسانی که در دفتر کار درمانگر حضور پیدا میکنند تعریف نمیشود و آنها میتوانند فقط با یک فرد هم کار کنند. به منظور ارائهی یک تعریف رسمی از خانوادهدرمانی، به تعریف گروه برجستهای از محققان خانوادهدرمانی اشاره میکنیم که به همت ))موسسه ملی بهداشت روان(( گردهم جمع شده اند:خانواده درمانی یک رویکرد رواندرمانی است که بر دگرگون ساختن تعاملات بین یک زوج در خانواده هستهای یا گسترده، یا میان یک خانواده و سایر سیستمهای بین شخصی با هدفِ کاستن از مشکلاتی که ابتدا به وسیله ی یک عضو خانواده، خرده سیستمهای خانواده، خانواده به عنوان یک کل و یا سایر منابع ارجاع عرضه میشوند، تمرکز میکند.تمرکز بر تغییر روابط و تعاملات به عنوان راهی جهت درمان مشکلات انسانی در کانون این تعریف قرار دارد. دراینجا مشکلات ارتباطی به عنوان تنها منبع یا منبع اصلی مشکلات روانشناختی معرفی نمیشوند و اغلب خانوادهدرمانگران معاصر این ایده را میپذیرند که مشکلات میتوانند منابع زیستی، روانشناختی، خانوادگی، جامعه شناختی، فرهنگی و محیطی داشته باشند. تاکید بر روابط و تعاملات به این معنی هم نیست که خانواده درمانگران از مدلها و ابزارهای رواندرمانی فردی بهره نمیگیرند، بلکه موضوع این است که آنها مهمترین طریق بهبودی را تمرکز بر التیام روابط میان افراد میدانند.هرچند مدلهای خانواده درمانی بسیاری وجود دارند، اما قلب تمامی رویکردها نظریه ی سیستم هاست که اززیست شناسی، فیزیک، شیمی و سیبرنتیک قرن بیستم حاصل شد.کمک به درک شیوهی تفکر سیستمی، یکی از اهداف اصلی کتاب حاضر است. از آنجایی که تفکر سیستمی باید به صورت شهودی و نه فقط مفهومی درک شود، ما بین مفاهیم و مثالها در نوسان خواهیم بود. حتی برای خوانندگانی که قصد ندارند در آینده به انجام خانواده درمانی بپردازند، درک پویاییهای سیستمهای خانوادگی میتواند درموفقیت به عنوان یک درمانگر فردی، اهمیتی حیاتی داشته باشد. همچنین آموزش مولفههای رایج در میان مدلهای مختلف خانواده درمانی و معرفی حال و هوای حاکم بر هر کدام از این مدلهای خاص، جهت ترغیب خواننده به یادگیریهای بعدی از اهداف کتاب حاضر است.
تاریخچه
به طور کلی، تاریخچه ی مدل های رواندرمانی منحصراً خواستگاه های حرفهای هر رویکرد؛ یعنی نظریه ها، بینش های بالینی و شواهد پژوهشی را مورد توجه قرار داده و محیط اجتماعی و فرهنگی را که مدل در آن ظهور کرده است،نادیده میگیرد. این یک غفلت نامیمون است زیرا هر رویکرد درمانی به وسیلهی محیط تاریخی آن شکل داده میشود. به همین دلیل، ما بحث خود را با بررسی تحولات تاریخی و فرهنگی گسترده تر، در ایالات متحده در طول دورهی پا گرفتن خانواده درمانی شروع کرده و سپس بر تحولات حرفهای این حوزه تمرکز مینماییم. پیشینه ی اجتماعی فرهنگی هرچند خانوادهدرمانی در دههی 1950متولد شد، اما محصول تاثیراتی بود که ابتدا در دهه های 1950و 1950، یعنی دورهی دغدغههای جدی مردم عامه و متخصصان در مورد سلامت خانواده های آمریکایی نمایان شده بود. در آن سالها طلاق رو به افزایش نهاده، انسجام خانواده چند نسلی به واسطه ی صنعتی شدن و شهرنشینی در مخاطره، قرار گرفته و غفلت از کودکان به یکی از دغدغه های مهم کل جامعه تبدیل شده بود. آمریکایی ها در دهه ی 1950بسیار خانواده گرا بودند. خانواده ی آمریکایی مستحکم به عنوان حفاظی در مقابل کمونیسم تلقی میشد. وفاداری به خانواده و نهادهای اجتماعی تقویت شده اما منتقدان فرهنگی نسبت به از دست رفتن فردیت ابراز نگرانی کردند. خانوادهدرمانی به منظور درمان خانواده در هم تنیده و مهارکننده ایجاد شد، اغلب پیشگامان بر راههای درک و مداخله در پیوندهای بیش از حد مستحکم خانوادگی که مشکلاتی برای افراد ایجاد می کرد، متمرکز بودند.خانواده درمانی به همراه رفتار درمانی، نخستین نوع رواندرمانی بود که در آمریکا پرورش یافت و به معنای دقیق کلمه منعکس کننده ی علاقهی عملگرای آمریکایی به اقدام و حل مسئله به جای درون نگری عمیق و درمان طولانی مدت بود. هم راستا با ریشه های فرهنگی خانواده درمانی، نظریه پردازان پیشگاه روانشناسی و رواندرمانگران نیمه ی اول قرن بیستم بودند.

تیم پالو آلتو
از جمله نخستین بینش هایی که به خانواده درمانی منجر شد، کارهای مردم شناختیِ گریگوری بیتسون بود. وی ایده ی شکافزایی را مطرح کرد که آن را به عنوان )) فرآیندی از متمایزسازی در هنجارهای رفتار فردی که از تعامل تراکمی بین افراد ناشی میشود (( تعریف نمود. بیتسون برخلاف نظریه های روانشناختی که رفتار را ناشی از عوامل درون فرد میدانند و نظریههای جامعه شناسی که بر تاثیرات محیط بزرگتر تمرکز میکنند، بر سطح )) آنچه که در بین اتفاق میافتد (( تمرکز نمود. درواقع، او میخواست رشتهی روانشناسی اجتماعی را به صورت ))مطالعه ی واکنشهای افراد به واکنشهای سایر افراد(( تعریف کند.از نظر بیتسون شکافزایی مکمل زمانی اتفاق میافتد که دو فرد )یا دو گروه( به گونهای رفتار می کنند که رفتارآنها پاسخ متضادی )مثلا تسلط در مقابل تسلیم( را در طرف مقابل برانگیزد. نوع دیگر شکافزایی، متقارن است که در آن، نوع پاسخهای فراخوانی شده بین دو فرد یا دو گروه، یکسان هستند. )مثلاً لاف زدن یکی موجب لاف زدن دیگری میشود.( اگر هر یک از این الگوها به وسیلهی پویاییهای درونی رابطه محدود نشود، میتواند پیشرونده و زیانبار باشد. بیتسون با نگارش این مطالب در اواسط دهه ی 1950 ایدهی فرایندهای تعامل چرخشی را مطرح کرد که به سنگ بنای نظریهی خانوادهدرمانی تبدیل شد. بیتسون به همراه همکار روانپزشک خود یورگن راش، نظریهی پیشگام سطوح ارتباطات بین فردی شامل سطوح کلامی )یا دیجیتال( و غیرکلامی )یا آنالوگ( را عرضه کرد. بیتسون با به کارگیری نظریه ی انواع منطقی وایتهد و راسل ادعا کرد که کانال آنالوگ ارتباطات، بافت را برای کانال دیجیتال فراهم کند. این پیامِ بافتی که ))فراپیام(( نامیده میشود به ما میگوید که پیام کلامی را چگونه تفسیر کنیم و بدینوسیله آن را طبقه بندی می نماید. ، بیتسون گرد هم آوردن یک تیم تحقیقاتی جوان را در پالو آلتوی کالیفرنیا به منظور مطالعه ی ارتباطات انسانی و حیوانی آغاز کرد. بیتسون، جکسون، هیلی و ویکلند در مقالهی کلاسیکی که نویدبخش تولید نظریهی سیستمها بود، نخستین تحلیل مفصل از ارتباطات در خانوادهها را ارائه کردند. این تحلیل بر پدیدهای متمرکز بود که بیتسون و همکاران او آن را به عنوان یک توالی ارتباطات تعریف کردند که در آن تناقضی بین سطح بافتی و سطح کلامی وجود داشت. تیم پالو آلتو که از این شکل پایدار و مخرب ارتباطات خانوادگی پرده برداشته بودند، اعتقاد داشتند که چنانچه این الگو مستمر و شدید بوده و هنگامی که کودک آزادی لازم برای اشاره به متناقض بودن وضعیت را نداشته باشد، نشانههای اسکیزوفرنیک ایجاد می شوند. هرچند پژوهش مشاهدهای خود این گروه، فرضیهشان را تایید نکرد، اما آنها فرایند بیسابقهی ضبط و تجزیه و تحلیل تعاملات خانوادگی را شروع کردند. به نظر میرسید زمانی که یکی از اعضا سعی دارد تا با آزمودن یک رفتار جدید این الگو را تغییر دهد، خانواده برای متوقف ساختن آن تبانی میکند. این در حالی است که بسیاری از این خانوادهها از لحاظ هیجانی به یکدیگر بسیار نزدیک هستند. بیتسون و تیم او ادعا کردند که خانوادههای کژکار قوانین انعطافناپذیری دارند که عملا ایجاب میکنند عضو دارای نشانه در همین نقش باقی بماند در حالی که سایر اعضای خانواده در رابطه با دنیای بیرون ظاهر مناسب را حفظ میکنند.
آلتو، شاید عمدتاً به این دلیل که مشهودترین کمک یا آمادهترین منبع تامین مالی آنها به حوزهی درک خانوادهه ای آشفته مربوط می شد، به مسیر مداخلات بالینی کشیده شد. با این وجود، بیتسون از این تمرکز جدید بر روی مداخلات بالینی ناخرسند بود و نهایتاً از حیطه ی خانواده درمانی خارج شد و به فیلسوفی علاقمند به معرفت شناسی و بوم شناسی تبدیل گردید. در میانه دهه ی 1950تعدادی از روانپزشکان و سایر درمانگران خارج از تیم موسسه پژوهش روانی، عمدتا بر اساس ترکیبی از نظریه روان تحلیلی و اصول سیستمی تازه شکل گرفته، به آزمودن مداخلات خانوادهدرمانی مشغول بودند. اما این در سال .......بود که اغلب این آزمایشگران با یکدیگر ملاقات کرده و مجله ی جدید فرایند خانواده را پایه گذاری نمودند. تلاش برای درک و درمان اسکیزوفرنی دغدغه ی مشترک در میان این خانواده درمانگران پیشگام بود. هرکدام از این افراد رویکردهای متمایزی برای مداخلات بالینی را بسط دادند و نتیجه ی این امر تقسیم شدن خانواده درمانی به مکاتب و اردوگاههای نظری و بالینی بود.
موری بوئن
موری بوئن که یک روانپزشک بود به عنوان نظریه پرداز پیشگامی ظهور کرده وجایگزینی را برای گروه پالو آلتوی بیتسون عرضه کرد. بوئن نخستین کسی بود که نظریهای جامع در مورد کارکرد خانواده تدوین نمود. بوئن ، مشهورترین سخنرانی عمومی در تاریخ خانواده درمانی را ارائه کرد. او در یک کنفرانس خانواده درمانی در فیلادلفیا مقالهای با عنوان در مورد خودمتمایزسازی ارائه داد که توصیفی از خانواده خود او و تلاشهایش برای متمایز شدن به عنوان یک بزرگسال، در عین حفظ تماس با آنها بود. بوئن افرادرا با یک گذشته ی تکاملی زیستی، دست به گریبان میدانست که بر کارکرد مغزی پایینتر تاکید دارد و اضطراب ستیز-یا-گریز را بر میانگیزد. اضطراب نیز به نوبهی خود به خودمتمایزسازی پایین یا ناتوانی در جدا کردن حوزههای هیجانی و عقلانی ذهن منجر میشود. اضطراب و خودمتمایزسازی پایین در یک سیستم هیجانی خانواده ی هسته ای که مشخصه ی آن امتزاج هیجانی بدون استقلال، گسلش عاطفی از ترس امتزاج و تعارض ازطریق شخص ثالث به جای ابراز مستقیم آن )مثلثسازی( است، تقویت می گردد. در نظریهی بوئن، مشکلات یک خانواده در زمینهی خودمتمایزسازی پایین میان اعضای خانواده و مثلثسازی، در صورتی که با اقدامات اصلاحی مواجه نشوند، به نسل بعدی منتقل می گردند. قلب التیامِ درمانی در خانواده درمانی بوئن، در درجهی اول خودمتمایزسازی خودِ درمانگر و پس از آن هم توانایی او برای بیرون ماندن از مثلثها و حفظ یک عینیت غیر-مضطربانه در مواجهه با زمینهی هیجانی خانواده است. هدف، افزایش تمایزیافتگی اعضای خانواده است به گونهای که آنها بتوانند در عین حفظ پیوند هیجانی، ))خود((هایی مجزا باشند. ارزیابی شامل نسلنگارهایی است که تاریخچه هیجانی هر کدام از خانوادههای مبدا را بررسی میکنند. پس از مرحلهی مقدماتی درمان که بر کاهش واکنشپذیری تمرکز دارد، بیماران برای جستجوی خانواده مبدا خود، راهنمایی میشوند. نهایتاً، بیماران کمک میشوند تا پاسخهای خود را به تعاملات عادتی خانواده تغییر دهند و یک موقعیت ))من(( را که ترکیبکننده فردیت و پیوند است، حفظ نمایند. در مواردی که بیماران کارکرد خانوادگی مناسبی پیدا کرده و سطح اضطراب بسیار پایین است، بوئن جلسات آخر را به توضیح آموزشی نظریهی زیربنایی کارش، اختصاص میدهد.
سالوادور مینوچین و خانواده درمانی ساختاری
مسلماً سالوادور مینوچین بیشترین تاثیر را در تحول خانوادهدرمانی به عنوان یک مداخله داشته است. او که در ابتدا در روانکاوی کودک آموزش دیده بود، از این شیوه ی غیر فعال سرد شد. مینوچین پس از آشنایی با نظریه ی سیستمهای خانواده در گروه پالو آلتو و با سایر پیشگامان خانواده درمانی، بعد از سال 1950 ، به یکی از چهره های برجسته در این حوزه تبدیل گردید. مدل خانواده درمانی ساختاری مینوچین در طول نخستین سالهای جنبش سلامت روان جامعه و جنبش ضد فقر پدید آمد. خانواده درمانی ساختاری از کار با خانوادههای فقیرِ ))کم سازمان یافته(( با تمرکز بر اضطرار، حل مساله و بافت محیطی گسترش پیدا کرد. در ادامه، خانواده درمانی ساختاری به کار با خانواده های طبقه متوسط ))بیش سازمان یافته(( که بچه های مبتلا به اختلالات مرتبط با بی اشتهایی عصبی داشتند، گسترش یافت. مینوچین خانواده را به عنوان سیستمی تلقی کرد که از طریق خرده سیستمهایی عمل میکند که نیازمند وضوح و نفوذپذیری کافی مرزها هستند. والدین یک خرده سیستم اجرایی را تشکیل میدهند که مسئول بچههاست؛ ائتلافهای بین یک کودک و یک والد علیه والد دیگر، اساساً کژکار است، زیرا چنین ائتلافی ناقض هنجارهای جهانی سلسله مراتب قدرت در خانواده هاست. در نظریه ی خانواده درمانی ساختاری، خانوادهها زمانی دچار مشکل میشوند که مرزهایشان بسیار خللپذیر )درهم تنیده( یا بسیار انعطافپذیر )گسسته است. حالت نخست مانع از دست یافتن بچهها به استقلال شده و حالت دوم باعث میشود که آنها از حمایت کافی برخوردار نشوند. مشخصه ی خانواده روانتنی مجموعهای از ویژگی هاست که توصیف آنها جمع بندی سهم اولیه خانوادهدرمانی ساختاری در حوزهی خانوادهدرمانی است: مرزهای درهم تنیده والد-کودک، حمایت بیش از حد، انعطاف ناپذیری، ضعف در حل تعارض یا اجتناب از تعارض، مثلثسازی و بیراهه روی. یکی دیگر از تاکیدهای مهم خانواده درمانی ساختاری از کارهای مینوچین با خانوادههای کم درآمد شهری ریشه میگیرد. قابلیت انطباق که به عنوان توانایی خانواده جهت دسترسی به / و اجرای الگوهای تعاملی جایگزین تعریف شده است، به خصیصهی اصلی تعیین کنندهی میزان حفظ کارآمدی خانواده در مواجهه با رویدادهای استرسزای عمده تبدیل میشود. نقش درمانگر در شکل کلاسیک آن به گونهای که توسط مینوچین توصیف شده، نقشی بسیار فعال است. نخستین مرحلهی درمان الحاق/انطباق است، مرحلهی دوم تجدید ساختار الگوهای خانوادگی مشکلساز است که از طریق:
دگرگون ساختن ادراکات مشکل فعالسازی یا همان تجربه ی واقعی یک الگوی خانوادگی جایگزین و (تعیین تکلیف منزل به منظور تثبیت الگوهای جدید، صورت میگیرد. یکی از دلایل غلبه ی خانواده درمانی ) ساختاری در طی چهار دههی گذشته، مجموعه سرراست راهبردهای عملی آن بوده است.
خانواده درمانی راهبردی
تیم پالو آلتو، تحت تاثیر میلتون اریکسون، رویکرد درمانی متمایز خود را تدوین نمود. اریکسون نشانه ها را اشکال ارزشمندی از ارتباط میدانست. اریکسون با کار از طریق پیشنهادهای غیرمستقیم، القای خلسه و ایجاد بن بست، باورهای جدیدی را در مورد شخص و انعطافپذیری شخصی گسترش داد. هیلی با هدف ایجاد یک رویکرد پیوندی متشکل از درمان اریکسونی و خانوادهدرمانی ساختاری با مینوچین همکاری کردند. این رویکرد با نام خانواده درمانی راهبردی شناخته شده و کلو مدانس تبدیل به یکی از همکاران اصلی آن شد. در خانوادهدرمانی راهبردی نشانه ها به عنوان اقدامات ارتباطی و استعاری مشتمل بر یک قرارداد میان دو یا چند عضو خانواده تلقی میشوند. آنها از بنبستهایی در زندگی خانواده نشات میگیرند و راهی را برای برونرفت از آن فراهم میآورند.علاوه بر این، آنها طریقی را برای حمایت یا ثبات بخشیدن به خانواده عرضه میدارند. همچنین نشانه ها شیوهای هستند که افراد از آنها برای کنترل خانواده استفاده میکنند و به تبعیت از نظر مینوچین، نشانهها اغلب از مثلثهای کژکاری پدیدار میشوند که سلسله مراتب نسلی را در خانواده نقض میکنند. خانوادهدرمانگران راهبردی، از برچسبهای تشخیصی اجتناب کردند و بر این باور بودند که اکثر مشکلات به دلیل برخورد نامناسب با دشواریهای معمولی زندگی تداوم پیدا میکنند. بینش در مورد گذشتهی فرد و انگیزشهای درونی او، پیشنیاز تغییر نیست، هرچند دگرگونی باورها در مورد خود و خانواده عوامل مهمی برای برانگیختن تغییر هستند. از لحاظ مداخله، رهنمودی و کوتاه مدت است و تغییر سریع را مد نظر دارد. درمانگر در مورد آنچه که موجب حفظ مشکل میشود، فرضی های را صورت بندی میکند و سپس طرحی را برای موثرترین راه ایجاد تغییر تدوین مینماید. بازتعبیر یک مداخله ی کلی است که از طریق تعویض برچسب مشکل یا نسبت دادن نیّات خوب به مشکل، موجب تغییرادراکات مربوط به آن میشود. خانوادهدرمانی راهبردی، بیش از هر چیز با مداخلات متناقض شناخته میشود. هدف این تکنیک برخورد خلاقانه با مقاومت خانواده در مقابل تغییر است. ممکن است در مواقعی نشانه را تجویز کند تا این که یک رفتار غیر ارادی، در یک پویایی پیچیده خانوادگی ارادی به نظر برسد. هدف این مداخله، تغییر سریع 180 درجه از طریق شکستن قفلی است که نشانه را بر خانواده تحمیل میکند. هیلی، بر اساس همکاریهایش با مینوچین، تاکید بر کار روی سلسله مراتبهای ناکارآمد در خانوادههای دارای فرزندان مشکلدار در سنین اواخر نوجوانی را به خانوادهدرمانی راهبردی افزود. هدف آن است که والدین ابتکار عمل را در دست گرفته و از طریق یک اتحاد والدینی قدرتمند، نوجوان را در خانواده به عقب برانند و سپس زمانی که رفتار نوجوان یا جوان به هنجار شد، به تدریج استقلال بیشتری به او داده میشود. علاوه بر اینها، هیلی بر این باور بود که به دنبال پیشرفت در درمان، هنگامی که والدین به مسائل مربوط به خودشان میپردازند، خانواده بیثبات میشود، پس درمانگر به کمک به والدین میشتابد. خانوادهدرمانگران راهبردی خواهان اجتناب از وابستگی خانواده به درمانگر هستند.
سایر مدلهای نسل اولی اغلب بنیانگذاران خانوادهدرمانی در ابتدا آموزش روانکاوی دیده بودند. ناتان آکرمن چهرهای کلیدی در تحول مدل روانتحلیلی خانوادهدرمانی و بنیانگذار موسسه خانوادهدرمانی آکرمن در نیویورک بود. سایر پیشگامان نسل
اول خانواده درمانی بدون آن که مدلهایی را پایه گذاری کنند که به جریانی غالب در این حوزه تبدیل شود بر نسلهای بعدی تاثیر گذاشتند. کارل ویتاکر و ویرجینیا ستیر از سرشناسترین این افراد بودند که بر ابعاد تجربیاتی و عاطفی خانوادهدرمانی با هدف رشد شخصی بیشتر و عمق هیجانی البته به شیوههای متفاوت یکدیگر تاکید کردند. نهایتاً، خانوادهدرمانی رفتاری آخرین رویکردی بود که در میان مدلهای خانواده درمانی نسل اول ظاهر شد. پیشگام این مدل جرالد پاترسون بود که از سنت نظریه یادگیری اجتماعی و نظریه رفتاری برخواسته بود که هر دوبا نظریه سیستمهای خانواده در تضاد بودند. پاترسون، آموزش والدین را توسعه داد که در ادامه به یکی از نیرومندترین مدلهای مبتنی بر شواهد برای درمان کودکان مبتلا به مشکلات رفتاری تبدیل شد. او به طور اخص بر حلقههای کنترل اجباری متمرکز شد. با گذشت زمان، پاترسون دیدگاه وسیعتری را نسبت به تعاملات خانوادگی در ورای رابطه دو تایی والد-کودک اتخاذ کرد و کار او سیستمیتر شد. در سالهای اخیر، درمان شناختی-رفتاری اهمیت فزایندهای را در درمان مشکلات زناشویی و زوجی پیدا کرده و در دامنه متنوعی از رویکردهای معاصرِ مبتنی بر شواهد به خانوادهدرمانی ادغام شده است.
درمان راه حل مدار
درمان راهحل مدار، از خانوادهدرمانی راهبردی، به ویژه از فاصلهگیری مدل MRI از نظریه، تاریخچه خانوادگی وآسیبشناسی روانی سر برآورد. درمان راهحل مدار حتی بیش از درمان راهبردی از نظریات مربوط به منشا مشکلات اجتناب میکرد و به جای آن بر اهداف، منابع و موارد استثنا در رفتار مشکلدار و نه بر خود مشکلات تمرکز مینمود. درمانگران راه حل مدار با ارائه رویکردی افراطی به سازهگرایی به دنبال نوعی از مداخلات درمانی بودند که با فراهم ساختن واقعیتهای جایگزین از طریق فعالسازی تواناییهای بیمار به حل و فصل سریع مشکل منجر شوند. درمان راهحل مدار تعدادی از تکنیکهای ابتکاری را به حوزه خانوادهدرمانی عرضه کرد. در سوال معجزهای، درمانگر میپرسد ))اگر یک روز صبح از خواب بیدار شوید و ببینید که معجزهای روی داده و مشکل شما حل شده است، چگونه متوجه خواهید شد؟(( هدف، تحریک تصویرسازی ذهنی در مورد تغییر و القای امید است. یکی دیگر از تکنیکهای برجستهی راهحل مدار، سوالات مقیاسی است. درمانگران راهحل مدار با طرح این ادعا که بیش از یک مدل اساسی در مورد این که افراد چگونه میتوانند خود را برای تغییر برانگیزند، هیچ کار نظری دیگری لازم نیست، خانوادهدرمانگران نسل اول را به چالش کشیدند.

خانواده درمانی چند سیستمی
درمان چندسیستمی در دهه ی 1550، به عنوان شیوهای جهت کار با کودکانی بسیار چالش برانگیز و مشکلات نوجوانان توسط هنگلر و همکاران او ابداع شد. این مدل یک رویکرد منزل محور است که در آن، درمانگران به منظور کاهش جرم، سو مصرف مواد و سایر مشکلاتی که تهدید جایابی بیرون از منزل را ایجاد مینمایند، با خانواده و سیستمهای اجتماعی کار میکنند. درمانگر در کارش هدفمدار و عملگرا بوده و با تکالیف و توالیهای تعاملیِ خاصی که برای هر خانوادهای متناسب میشوند، با آنها کار میکند. درمان چندسیستمی از حمایتهای پژوهشی قابل توجهی برخوردار شده و به طور گسترده به وسیله گروههای دولتی و آژانسها در سراسر ایالات متحده اقتباس شده است.
خانواده درمانی چند بُعدی
خانواده درمانی چند بُعدی توسط هووارد لیدل، کسی که در ابتدا به عنوان یک خانواده درمانگر ساختاری و راهبردی آموزش دیده بود، به منظور درمان مشکلات ریشه دار سو مصرف مواد در نوجوانان ایجاد شد. این رویکرد همانند درمان چندسیستمی در کار با خانوادههای کم درآمد و پر چالش به موفقیت دست یافته است و بر این فرض استوار است که مشکلات پیچیده مستلزم مداخله در سیستمهای چندگانه تحول و تاثیر هستند: نوجوان، والدین، خانواده و سیستمهای اجتماعی. توجه زیادی به الحاق با نوجوان به عنوان یک فرد و با والدین قبل از درگیر ساختن سایر سیستمها شده است. مدیریت رفتاری و پیوندهای عاطفی در خانواده هم مورد تمرکز قرار میگیرند. خانوادهدرمانی چند بعدی به عنوان یک مدل پژوهشیِ درمان، گسترش پیدا کرد و برخلاف درمان چندسیستمی در همین اواخر به محیطهای اجتماعی راه پیدا کرده است. سایر مدلهای خانواده درمانی مبتنی بر شواهد، در سالهای اخیر بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته اند. خانواده درمانی کارکردی با هدف درمان مشکلات رفتاری کودکان بسط پیدا کرد. رویکردهای شناختی-رفتاری خانوادهدرمانی یک سنت پژوهشی غنی را از رواندرمانی فردی، با خود به خانوادهدرمانی آوردند. زوجدرمانی شناختی-رفتاری، کاهش سرزنش، افزایش رفتارهای مثبت و آموزش همدلی و حل مساله سازنده را هدف خود قرار داده است. زوج درمانی هیجان مدار، از نظریه ی دلبستگی برای درمان زوجها بهره می گیرد. این مدل با تاکید مضاعف بر حالات هیجانی شامل یک فرآیند ساختاری سه مرحلهای است: فرونشانی تعارض، بازسازی پیوند دلبستگی بین همسران و تثبیت دستاوردها.
نظریه
هدف اغلب نظریه ها در خانواده درمانی تبیین چگونگی بروز مشکلات روانشناختی و ارتباطی به واسطهی کارکردها و پویایی های سیستمهای خانواده است. توجه داشته باشید که ما میگوییم بروز مشکلات ... به واسطه ی ...نه... به علتِ .... دلیل این امر آن است که نظریه ی سیستمها به نفع یک درک پیچیدهتر که به نحوهی تاثیرگذاری شرکای حرکاتی هماهنگ بر یکدیگر نزدیکتر است، از زبان علیت خطی اجتناب میکند. سوالات کلاسیکی که نظریه خانواده درمانی به آنها می پردازد هر نظریه مجموعهای از سوالات پیشبرنده دارد که تلاش میکند به آنها پاسخ دهد و با تحول نظریه ها در گذر زمان و با نمایان شدن سوالات جدید، نظریه ها هم دامنهی دسترسی خود را توسعه میدهند.  چگونه افراد در درون خانوادهها، به نشانه ها دچار میشوند؟ این یک سوال اساسی در تحول خانوادهدرمانی بود که با تمرکز بر اسکیزوفرنی شروع شد و سپس دامنه ی گستردهای از مشکلات روانی-اجتماعی را در برگرفت. گاهی اوقات تاکید بر این است که چگونه پویاییهای خانواده به شروع یک مشکل خاص منجر شدهاند و گاهی هم بر این تاکید میشود که خانواده چگونه خود را بر حول یک اختلال سازمان داده و به این طریق مشکل را استمرار میبخشد. تمامی نظریه های خانواده درمانی تاکید زیادی بر فرآیندهای اینجا و اکنون دارند، در حالی که برخی از آنها بر فرآیندهای دراز مدت خانواده مبدا هم تاکید میکنند. خانوادهها چگونه سطحی از پیوند بین شخصی را حفظ می کنند به طوری که هم الفت عاطفی و هم استقلال فردی امکانپذیر گردد؟ بوئن، خانواده را متمایل به در هم تنیدگی می دانست. مینوچین، خانوادهها را مایل به در پیش گرفتن دو حد افراطیِ در هم تنیدگی یا فقدان درگیری میدانست. همچنین مینوچین بر اهمیت خرده سیستمهای تمایز یافته در خانواده تاکید داشت.
 چگونه تعارض خانوادگی غیر قابل کنترل میشود؟ یک رویکرد اساسی جهت درک تعارض خانوادگی بر پویایی های سیستمها که نخستین بار در دههی 1950توسط بیتسون شناسایی شدند، مبتنی می باشد:
فرایندهای چرخشی که تعاملات منفی به وسیلهی آنها به صورت متقارن تا سطوح مخرب شدت می یابند. رویکرد استاندارد دوم در رابطه با تعارض خانوادگی، بررسی نقش اشخاص ثالث  الگوهای مثلثی در حفظ تعارضات غیر قابل حل است. رویکرد سوم بر ویژگیهای کلی سیستمهای خانوادگی از قبیل به هم پیوستگی مفرط یا در هم تنیدگی متمرکز است که باعث میشوند تلاش اعضای خانواده برای ابراز وجود و حفظ استقلال، به تعارض جدی بیانجامد.  خانوادهها چگونه میتوانند الگوهای کژکار را تغییر دهند؟ در اینجا، تمرکز اصلی بر این بوده است درمانگران چگونه میتوانند خانوادهها را برای تغییر یاری دهند. درمانگر از رابطه ی درمانی به منظور فراخوانی الگوهای خانوادگی جدید استفاده میکند که خانواده در منزل آنها را درونیسازی میکند.

مفاهیم جدیدتر
خانواده درمانی هم راستا با آگاهیِ اجتماعی جدید در مورد جنسیت و فرهنگ گسترش پیدا کرده است. امروزه خانواده درمانی به ریشههای خود در ارتباط با جستجوی رابطه ی زیستشناسی و سیستمهای خانواده بازگشته و حیطهی خود را برای توجه به تاثیرات جامعه و سیستمهای بزرگتر بسط داده است- جنسیت و سیستمهای خانواده. نظریهی سنتی سیستمهای خانواده و نظریههای خانوادهدرمانی، در توصیف خانوادهها جنسیت را نادیده گرفتند. خانواده درمانگران فمنیست که شروع کار آنها از دههی 1850بود، مدعی بودند که جنسیت یک اصل سازماندهندهی اساسی سیستمهای خانواده است. دیدگاه جنسیت، خانواده درمانگران را در درک این نکته یاری داده است که زنان کسانی هستند که بیشتر برای درمان مراجعه میکنند. همچنین چنانچه درمانگر بافت اجتماعی بزرگترِ جنسیت در خانوادهها و فرهنگ بزرگتر را درک نکند، کاملاً محتمل است که زنان به دلیل مشکلات خانواده مقصر شناخته شوند.  نژاد، قومیت و خانوادهها. در دهههای نخستین خانوادهدرمانی، نژاد و قومیت نیز همانند جنسیت مقولات مفهومی برجستهای نبودند. حجم انبوهی از آثار مکتوب از جمله کتاب قومیت و خانواده درمانی اثر مک گلدریک، پیرس و گیوردانو و کتاب خانوادههای سیاهپوست در درمان اثر بوید-فرانکلین، مسیرهای خلاقانهای را به سمت درک نقش معانی فرهنگی در خانوادهها گشود. اینها همچنین موجب آمادگی بیشتر نظریهی خانوادهدرمانی جهت تاثیرپذیری از محیط اجتماعی خانوادههای رنگین پوست شد- محیطی که احتمالاً مشخصهی آن بالاتر بودن سطح فقر و بیکاری، کمبود فرصتهای آموزشی و قرار گرفتن بیشتر در معرض جرم و جنایت است. نادیده گرفتن نقش فقر و تبعیض در مشکلات خانواده نه تنها موجب حذف مفاهیم تبیینی مهم میشود بلکه به بزرگنمایی ارزش تبیینی مفاهیم خانوادهدرمانی سنتی که بر الگوهای تعاملی درون خانواده متمرکز هستند، میانجامد.- خانواده و سیستمهای بزرگتر. دهه ی 1850شاهد احیای تاکید بر درک نحوهی تعامل خانوادهها با محیط اجتماعیِ بلافصل آنها بود. فرض اساسی زیربنای کار بر روی خانوادهها و سیستمهای بزرگتر این بوده است که خانوادهها- تاحدودی- به واسطهی تعاملاتشان با سیستمهای محیطی عمده از قبیل خدمات بهداشتی، مدارس، سیستمهای قضا و اجرای قانون و سیستمهای بهداشت روان و خدمات اجتماعی شکل میگیرند. بنابراین درک مشکلات خانواده مستلزم راهی برای تحلیل تعاملات خانواده با محیط نهادی است. درمان خانواده هم به عنوان پیامد آن، اغلب نیازمند مداخله و همکاری با نهادهای عمدهای است که تاثیرات بلافصلی بر خانواده دارند. ایوان ایمبر بلاک، در کتاب خود با عنوان ))خانوادهها و سیستمهای بزرگتر(( یکی از نخستین پیشگامان به کارگیری مفاهیم سیستمهای خانواده در روابط خانواده و نهادها بود. سیستمهای زیستی-روانی-اجتماعی. در دههی 1850دیگر برای خانوادهدرمانگران که در کنار پزشکان و پرستاران کار میکردند، ممکن نبود که نقش بیماریهای جسمی از قبیل سرطان، دیابت و بیماریهای قلبی را در کارکرد خانواده و نحوهی تاثیرگذاری فرایندهای خانوادگی در دورهی درمانِ این بیماریها را نادیده بگیرند. خانواده درمانگران، مدل زیستی-روانی-اجتماعیِ جورج انگل را که ادعا میکرد بیماری و سلامتی به طور کامل در بافت عوامل زیستی، روانشناختی و اجتماعی اتفاق میافتند، اقتباس کردند. هیجان ابراز شده. در دههی 1850یک مفهوم جدید سیستمهای خانواده که با پژوهشهای قانعکنندهای همراهی میشد، به حوزهی خانوادهدرمانی وارد گردید. ایدهی هیجان ابراز شده با هدف درک نحوهی تاثیرگذاری تعاملات خانواده بر دورهی سیر –و نه بر علت- اسکیزوفرنی، بسط پیدا کرد. بسیاری از مطالعات پژوهشی نشان دادهاند که هیجان ابراز شده به ریسک بالای عود و بستری مجدد در میان افراد مبتلا به بیماریهای روانی و به طور اخص اسکیزوفرنی منجر میشود. یک شاخص اساسی سطوح بالای هیجان ابراز شده، استفادهی خودانگیختهی عضو خانواده از سخنان انتقادی در مورد بیمار است؛ از قبیل این که ))او تنبل است(( یا ))او هیچوقت بزرگ نخواهد شد((. نسلنگار خانواده نسلنگار خانواده یک شیوهی ارزشمند جهت کنار هم چیدن بسیاری از مفاهیم ارزیابی خانواده در یک نقشهی بصری است. بسیاری از خانواده درمانگران از نسلنگارها به منظور جمعآوری و سازماندهی اطلاعات جمعیت شناختی اساسی در مورد عضویت در خانواده، ازدواجها، طلاقها، مرگ ومیرها، ناتنیها و سقط جنینها شروع میشود. سپس درمانگر میتواند اطلاعات مهم سیستمهای خانواده از قبیل گسلشها، روابط پر تعارض و دور و روابط در هم تنیده را هم اضافه نماید. فرایند درمان در این فصل به چگونگی خانوادهدرمانی در عمل به عنوان یک رویکرد درمانی و به بررسی این موضوع میپردازیم که این رویکرد چگونه افراد، خانواده ها و گاهی اوقات حتی متخصصان را تغییر میدهد.

هدف گذاری
خانواده درمانی، یک درمان فعال است. در ابتدای درمان، درمانگر درصدد تعریف مشکل معرّف، تعیین افراد درگیر در مشکل، شناسایی الگوی بین شخصی رفتار مرتبط با مشکل و تعیین معیارهای هر کدام از اعضای خانواده برای تشخیص موفقیت درمان برمیآید. هدف گذاری به یک فعالیت گروهی تبدیل میشود که در آن درمانگر تلاش میکند خانواده را جهت مذاکره بر سر اهداف مشترک قابل تحقق به زبان خودشان، یاری دهد. این کار آسان نیست
. گاهی اوقات ممکن است هدفگذاری چندین جلسه را به خود اختصاص دهد.مثال: سونیا، اظهار داشت که هدف او از زوج درمانی این است که شوهرش رینولدز هیچگاه نسبت به او ابراز خشم نکند. بنابراین درمان بر اصول روانی آموزشی به منظور به هنجارسازی خشم متمرکز گردید به طوری که پس از آن بر این هدف مناسب تمرکز شد که سونیا میخواهد رینولدز خشمش را به چه صورتی نسبت به او ابراز کند.

سئوالات چرخشی
خانواده درمانگران معمولا از تکنیکهای مصاحبهای استفاده می کنند که ماهیت روابط درون خانواده را آشکار مینمایند. یکی از آن تکنیکها که سوالات چرخشی نامیده میشود، گاهی اوقات سو تفاهمات دیرینه را آشکار میسازد. مثال: درمانگر: سونیا، وقتی که رینولدز لباسهایش را روی کف اتاق رها میکند، میخواهد با این کارش چه چیزی را به تو بگوید؟
سونیا: او از من میخواهد زنِ خانهدار بهتری باشم. او میخواهد که من به عنوان بخشی از این وظیفه، کارهای او را انجام دهم. ولی من خانهدار خوبی نیستم.
رینولدز: )به نظر میرسد شوکه شده است( نه این آزمون مهارتهای تو نیست. من همیشه در اتاق خوابم شلخته بودم. ولی حالا
که یک هم اتاقی دارم، باید این عادت را اصلاح کنم.

برونیسازی مشکل
یک تکنیک خانواده درمانی که توسط مایکل وایت، معرفی شد مشکل را به بیرون از یک فرد یا یک رابطه انتقال می دهد. برونیسازی مشکل، رفتارِ سرزنشی را که میتواند مانع از حل مشکل شود، کاهش میدهد. مثال: بیل و
استلا به دلیل این که استلا دورههای مکرر منگی را تجربه میکرد، برای درمان مراجعه کردند. دورههای نظارت طولانی مدت در بیمارستان نشان داد که این دورهها منشا روانزاد دارند. متخصص عصبشناس با این تصور که
زمان وقوع آنها با استرس رابطه زناشویی ارتباط دارد، آنها را برای زوج درمانی ارجاع داد. در جلسه دوم، پس از هدف گذاری که شامل کاهش دوره های منگی و بهبود وضعیت ازدواج آنها بود، درمانگر خواست تا این دورهها را به عنوان چیزی خارج از خودشان تلقی کنند. درمانگر پرسید: ))آنها شبیه چه هستند؟ آنها چه رنگیاند؟ آیا اسم دارند؟ آیا آنها شبیه یک حیوان، یک سیاره یا یک شخص هستند؟(( در کمال تعجب مشاهده شد که بیل و اختلاف نظر اندکی در مورد ماهیت این دورهها دارند. این تمرین تا حدودی به حساسیت زدایی هر دوی آنها برای صحبت در مورد دوره ها که تا پیش از این مرموز و تا حدودی ترسناک بودند، کمک کرد. دو جلسه پس از برونیسازی این نشانه، استلا آشکار ساخت که بیل گاهی اوقات او را به لحاظ هیجانی آزار میداده است. او متوجه شد این دورههای منگی در واکنش به آزارهای هیجانی بیل ظاهر میشود.
مجسمه سازی خانواده
تکنیک دیگری که هم به منظور ارزیابی و هم به عنوان مداخله مورد استفاده قرار میگیرد، مجسمهسازی خانواده است. اغلب پیش میآید که درمانگر از یک عضو خانواده میخواهد که همانند یک مجسمهساز ژست فیزیکی سایر
اعضای خانواده را به گونهای که منعکسکننده تصور او از کارکرد خانواده باشد، تنظیم نماید. ممکن است درمانگر ایجاد سه مجسمه را خواستار شود: یک مجسمه از یک زمان مهم در گذشته، یکی برای زمان حال و سومی هم به گونهای که نشان دهنده ی کارکرد خانوادگی مطلوب آینده از نظر عضو مجسمه ساز باشد. ممکن است به هر یک از اعضای خانواده یک بار فرصت انجام این کار داده شود به طوری که دیدگاههای متفاوت مثلاً دیدگاه زوج به نمایش درآمده و مورد بحث قرار گیرند.
در رواندرمانی فردی، درمانگر سعی دارد تا موانعی را که بر سر راه مشکل توسط بیمار قرار دارد شناسایی کند. درخانوادهدرمانی، همین فرایند تبدیل به یک تمرین تعاملی میشود که در آن درمانگر با تلویحی مثبت به مقاومت
اشاره میکند. این تلویح مثبت به بیمار و خانواده امکان میدهد تا از تغییر حمایت کنند.

خانواده درمانی سیستمی به عنوان راهی جهت حل و فصل نشانه ها یا مشکلات، بر نقاط قوت فردی و خانوادگی تمرکز میکند. فرض بر این است که بزرگنمایی رفتارهای مثبت اغلب از توجه دقیق به آسیبشناسی، موثرتر است.
این بدان معناست که اهداف همیشه در قالبی مثبت قرار میگیرند آنچه که خانواده خواهان افزایش آن است نه آنچه که میخواهد کاهش پیدا کند. جمعآوری اطلاعات برای یک نسلنگار، همیشه سوال کردن در مورد نقاط
قوت فردی و خانوادگی است. به عنوان مثال: چه چیزی از مادربزرگتان یاد گرفتهاید؟ چه چیزهایی را میخواهید حتماً به فرزندتان هم منتقل کنید؟
موانع و چالشهای رویکرد سیستمهای خانواده
هر کدام از چالشهای این رویکرد نقاط قوت آن را هم آشکار میکنند. احتمالاً بزرگترین چالش این است که فرهنگ غرب فرهنگی بسیار فردمحور و تقلیلگراست. در چنین فرهنگی، بسیاری از بیماران پیوند بلافصلی بین رفتار و مشکل خود نم یبینند. در همان حال، این چالش یکی از ارزشمندترین موهبت های این نظریه هم هست و درواقع، تمرکز مفرط فرهنگ ما بر فرد را اصلاح کرده و افراد را تشویق میکند تا نسبت به کسانی که دوستشان دارند، مسئولتر باشند. به واسطه ی همین مشکل، گاهی اوقات به سختی میتوان بیماران را برای آوردن اعضای خانواده شان به درمان، متقاعد ساخت. چالش دیگر، پیچیدگی نظریه ی سیستمها و خانواده درمانی است. آموزش معمولاً ))زنده(( است که در آن ناظر یا گروه میتوانند جلسه را مشاهده کرده و بازخورد فوری را به درمانگر ارائه دهند. ضبط ویدویی هم اغلب به منظور جمعآوری اطلاعات مرتبطی که جذب تمامی آنها در یک جلسهی سریع با افراد متعدد برای یک شخص غیرممکن است، مفید خواهد بود. خانواده درمانگران در سطوح متعددی کار میکنند- زیستی، فردی، زوجی، خانوادگی، سیستم بزرگتر و فرهنگ-. آنها مشکل را در تمامی این سطوح ارزیابی کرده و سپس در مورد این که در کجا میتوان به بیشترین نیرو برای تغییر دست یافت، قضاوت می نمایند. در حالی که پیچیدگی کار یک چالش است، اما بازنمایی صحیحی از تجربهی انسانی فراهم می آورد.
ارزیابی
خانواده درمانی توسط نسلی از درمانگران پایه گذاری شد که ایدهی جدید متهورانهای در مورد علل بیماری روانی و مجموعهای از ابزارهای مداخلاتی ابتکاری داشتند. با وجود اینها زمانی که نوبت به درمان رسید، اغلب بنیانگذاران اثربخشی مدلهای درمانی را بدیهی یافتند: آنها متخصصانی هوشمند بودند و خانوادهها هم در درمان تغییر میکردند و علاوه بر این، در آن زمان سنت تجربی اندکی جهت ارزیابی اثربخشی هر شکل رواندرمانی وجود داشت. تا زمان ظهور نسلهای دوم و سوم خانوادهدرمانی مطالعات جهت ارزیابی نظاممند اثرات خانوادهدرمانی شروع نشد. دو چالش عمدهی پیش روی محققانِ اثربخشی خانوادهدرمانی، ماهیت نسبتاً کلی نظریهی سیستمهای خانواده و عدم صراحت بسیاری از تکنیکهای مداخلهای بودند. اما در اواخر ، نداهای نیرومندی پدیدار شدند که از خانوادهدرمانی میخواستند ارزشمندی خود را به عنوان یک روش درمانی به اثبات برساند. گورمن و نیسکرن ازجمله نخستین کسانی بودند که اندک پژوهشهای کارایی موجود در این حوزه را جمعآوری کرده و خواهان شواهد تجربی بیشتر برای حمایت از خانوادهدرمانی شدند. تقریباً در همان زمان، این حوزه یک تغییر جهت اساسی از موسسات آموزشی غیر دانشگاهی به سمت برنامههای آموزشی مبتنی بر دانشگاه را در زمینههای روانشناسی، درمان زناشویی و خانوادهدرمانی شروع کرد. به طور خلاصه، پس از سه دهه پژوهش، ما اکنون میدانیم که خانوادهدرمانی برای درمان گستردهای از اختلالات رفتاری و مشکلات مربوط به سلامت روان موثر است. شواهد اندکی وجود دارند که نشان دهند یک شکل از خانوادهدرمانی، همواره از شیوهای دیگر برتر است. زمانی که خانوادهدرمانی با رواندرمانی فردی بزرگسالان مقایسه میشود، تفاوتهای کلی اندکی قابل مشاهده هستند- به استثنای مورد برجستهی درمان الکلیسم-. با وجود این، در حوزههای مختلف درمان کودکان، نوجوانان و جوانان، خانوادهدرمانی بر درمان فردی برتری دارد.
حوزههای اصلی پژوهشهای نتیجهای خانواده درمانی
پژوهش خانواده درمانی عمدتاً بر آن مسائلی متمرکز بوده که خانوادهدرمانی در مورد آنها، موثرتر از سایر اشکال رواندرمانی نشان داده است. بخش حاضر نمونهای از این پژوهشها را ارائه میدهد.
آیا خانواده درمانی در مورد جمعیتهای متنوع موثر است؟
ارزیابی خانواده درمانی در مورد جمعیتهای متنوع، نیازمند کارهای بسیار بیشتری است. به دلیل کارهای اولی مینوچین، هیلی و دیگران با جمعیتهای کمدرآمد اقلیت های قومی، این حوزه دلایلی دارد تا خوشبین باشد که این روش فقط به جمعیت سنتی درمان، یعنی مردم سفیدپوست و تحصیل کرده متعلق به طبقه متوسط محدود نیست. شایان توجه این که، مدلهای مبتنی بر شواهد اخیر برای اختلالات بی اعتنایی مقابلهای و اختلال سلوک در کودکان و نوجوانان، در مورد بچه ها و خانواده های متعلق به گروه های دارای موقعیت اجتماعی پایین که مورد توجه سیستم حمایت از کودک و سیستم قضاوت کیفری قرا گرفتهاند، موثر بودهاند. همچنین، کارهای خوزه زاپوزنیک نشان داده است که چگونه میتوان خانوادهدرمانی را در مورد جوانان و خانوادههای اسپانیولی با تاکید خاص بر نحوهی مشارکت دادن خانواده در درمان به کار گرفت. از طرف دیگر، عملاً هیچ پژوهشی در مورد نحوهی تاثیر خانوادهدرمانی بر گروههای مهاجران غیر غربی که هیچ سنتی از درمان روانی ندارند، وجود ندارد. ممکن است جنبهی گروهی خانواده خدرمانی برای مردمان متعلق به فرهنگهای گروهی، سنتی مطلوب باشد اما برای کار با نسلهای اولیه این مهاجران باید پیشرفتهای بالینی بیشتری را به این حوزه بیافزاییم. یک نمونه نویدبخش اخیر از کاربرد خانوادهدرمانی در مورد گروههای غیر غربی مربوط به هنگ کنگ است که در آنجا تیمی متشکل از متخصصان و محققان یک عنصر خانواده درمانی را به برنامه آموزش روانی خود برای درمان آسم کودکان اضافه کردند. چارچوب مداخلهای آنها متشکل از پنج جلسه مدیریت آسم و شش جلسه مدیریت هیجانی با ترکیبی از جلسات گروهی مشترک والد-کودک، جلسات مجزای کودک و والد و جلسات مشترکی بود که در آن والدین و بچه ها با یکدیگر صحبت کرده و راههای حل و فصل مشترک مسائل مرتبط با موضوع مورد بحث در آن روز را میآموزند. نتایج نشان داد که در مقایسه با وضعیت کنترلِ لیست انتظار، این مداخله در زمینه شاخصهای زیستی و سازگاری با آسم برای کودکان مفید است و همچنین برای والدین و روابط خانوادگی نیز در رابطه با اغلب نتایجِ رابطهای، سودمند بود.
خلاصه ای از کتاب خانواده درمانی
مولفان: ویلیام دوئرتی و سوزان مک دانیل
ترجمه: علی نیلوفری
نشر: ارجمند
تلخیص: سارا کلهر
 
کلمات کلیدی:

خانواده درمانی، چند بعدی، سیستمی، بوئن
 

 
موضوعات روانشناسی

      سایر خدمات:

      

      

      روانشناسی سرطان:

       ارتباط با ما:

        درباره ما

      عضویت در سایت

      عضویت در موسسه

      سفارش کتاب