خاطرات مبتلایان سرطان:
خانم دوریس
«دوریس» در بخش خدمات درمانی مشغول به کار بود. 15 سال پیش مجبور به جراحی پستان شد و در همان موقع انجمن بیماران سرطان پستان را راهاندازی کرد. به صحبتهای وی گوش میدهیم:
«من سعی میکنم بیشترین بهره را از زندگی ببرم. منظورم این است که سعی میکنم تا آن جا که ممکن است زندگی کاملی داشته باشم و قدر هر روزی که میگذرد را بدانم. من تقریباً در مرز بازنشستگی هستم اما امیدوارم به طور داوطلبانه در خدمت بیماران سرطانی باشم.
من و شوهرم دو بار به دور دنیا سفر کردهایم. البته قبلاً تصمیم داشتیم در دوران بازنشستگی به این سفر برویم. اما احساس کردیم حالا که میتوانیم بیشتر از اوقاتمان استفاده کنیم، آن را به عقب نیندازیم.
وقتی در مورد بیماری «دوریس» از او سؤال شد پاسخ داد: «خیلی ناگهانی اتفاق افتاد. پزشک متخصص روز دوشنبه مرا معاینه کرد و روز جمعه جراحی شدم. در آن موقع دخترم 15 ساله و پسرانم 13 و 9 ساله بودند و من مسئولیت مراقبت از مادرم را نیز بر عهده داشتم زیرا مدتی قبل پدرم در گذشته بود. یادم میآید که شب و روز نماز میخواندم و دعا میکردم تا زنده باشم و بزرگ شدن بچه هایم را ببینم. از طرفی مادرم نیز شدیداً به من نیاز داشت و من میبایست برای او هم که شده بیشتر زنده بمانم.
من آدم با قدرتی هستم اما باید اعتراف کنم در آن موقع به شدت احساس تنهایی میکردم. هیچکس واقعاً قادر به درک من و آن چه برایم اتفاق افتاده، نیست.
5 سال بعد در همان بیمارستانی که تحت عمل جراحی قرار گرفتم، مشغول به کار شدم. دو تن از دانشجویان تصمیم گرفتند کاری برای بیمارانی که مجبور به عمل رحم شدهاند انجام دهند. من به آنها گفتم: «این کار درست نیست که با چند تا بیمار کار کنید و بعد آنها را به حال خود رها کنید. چرا یک گروه در سطح شهر تشکیل نمیدهید؟
بعد از سرطان زندگیم دگرگون شد. وقتی آینده برای انسان مبهم میشود، قدر زندگی حال را بیشتر میداند. چیزهای جزئیت با ارزشتر شده و برای هر روز که میگذراند سپاسگزارتر خواهد شد. من دوباره درس موسیقیام را از سر گرفتم. عاشق آواز هستم و به علت پیرشدنم این شادی را از خود دریغ نمیکنم.
منبع: کتاب گفتگو با بیماران شفا یافته (رویش سبز زندگی) "انجمن امداد به بیماران سرطانی ایران"
مترجم: راحله صهبا